اگر حزبی حقیقا بخواهد كه به معیارهای واقعی یك حزب دستیافته و سطح ایدئولوژیك ـ سیاسی كلیاش را به سیاستی پراكتیكی متحول سازد، آن هنگام یكی از اساسیترین
موضوعاتی كه بایستی حل نماید، مسئله مدیریت است. زیرا در كنار هر ساختار ایدئولوژیك و سیاسی، ساختاری سازمانی نیز مورد نیاز میباشد. هر ایدئولوژی و سیاست نیازمند محور سازمانی متناسب با خود است. هر ایدئولوژی و سیاستی كه بخواهد عملی گردد، آن زمان بایستی قطعا سازماندهی شود؛ زیرا در غیر این صورت پراكتیكی نمیگردد. غیرضروری پنداشتن سازماندهی پیشرفتهای موجود ایدئولوژیك ـ سیاسی و نیز عدم ایجاد مدیریت سازمانی به گونه فشردهای، غیرقابل اندیشیدن است.
اگر شخصی نتوانسته حتی امورات خود را سازماندهی كرده، نقش خویش را برپایه چارچوبهای سازمانی درك نكرده و خود را بر این اساس وقف كارهای سازمانی ننماید، آن شخص از خطمشی ایدئولوژیك ـ سیاسی محروم است. عكس این مورد نیز صحیح است. هر شخص به میزانی كه سازمانگرا بوده و در امور سازماندهی كاردان باشد، آن شخص به همان میزان برخوردار از سطح ایدئولوژیك ـ سیاسی میباشد. حال این سؤال را از خود بپرسید و به وضعیت خود پی ببرید: چرا شما شخصیتتان را سازماندهی نبخشیده و چرا حزب را بدون سازماندهی وامیگذارید؟ آنچه مشاهده میشود این است كه، یا شما فاقد اهداف ایدئولوژیك ـ سیاسی هستید، یا اهدافتان بسیار مبهم میباشد و یا اینكه اگر هم وجود داشتهاند، زیاد پیشرفت نكرده و توسعه نیافتهاید.
میزان سازمانییافتگی مرا با سطح سازمانییافتگی خود مقایسه نمایید. چرا من این همه برای عملینمودن سازماندهی جان میدهم؟ گفتنی است كه، دومین پراكتیك بزرگ من، سازماندهی است. پس از آن كه فرایند ایدئولوژی و سیاست را در سطح قابل توجهی استحصال نمودم، دیگر سازماندهی به اصلیترین سوژه فعالیتم تبدیل شده است. بر این امر بسیار خوب واقفم كه: اگر خطی ایدئولوژیك ـ سیاسی خواهان بقای حیاتش باشد، مجبور است كه به سازماندهی بسیار عظیمی دست زند. تا به حال نیز بزرگترین تلاش من فعالیت سازمانی بوده و بهویژه در سالهای اخیر این تلاشم را مضاعف ساختهام، زیرا در غیر اینصورت، راهی برای عملی شدن افكارم وجود نداشته و فراتر از این، سازماندهی ارتش و جنگ نظامی نیز هرگز حاصل نخواهد شد.
این مورد را بسیار بارز و واضح برایتان خاطرنشان خواهم ساخت كه؛ اگر خطمشی كه شما نمایندگیاش را كرده و تلاشهایی كه شما صرف كردهاید صورت نمیپذیرفت، مسلما در خصوص رهبری و نیز مدیریت سازمانی نه تنها پیشرفتهای امروز یا جنگ مسلحانه، بلكه حتی شكلگیری یك گروه نیز حاصل نمیشد. این را آویزه گوشهایتان ساخته و بیاموزید. دیگر از وضعیت بدون سازماندهی شما در صفوف حزب به ستوه آمدهایم، از آن انزجار بزرگی داشته و این را به طور قطع پشت سر خواهیم گذاشت.
از سویی این همه ادعای وابستگی به حقیقت رهبری را دارید و از دیگر سو این واقعیت كه رهبری، مدیریتی سازماندهی شده است را درك نمیكنید! این، یا دورویی بزرگی است، یا غفلتی بزرگ؛ یا به مسخره گرفتن شخصیت خود میباشد و یا اینكه شخص ناآگاه و نادان میباشد. تشریح واقعیت رهبری در PKK به معنای پیشرفت سازمانی است. مگر به غیر از این اسلحه دیگری دارم؟ من با مكانیزم و ابزار سازمانگرایی كارها را تا بدین حال توسعه دادم. مثل شما چیزهای دیگری را، مثلا اسلحههای آهنی در دستتان را هرگز به كار نبردم. حال آنكه اسلحههایی هم كه در دست دارید محصول فعالیتهای سازمانی ماست. ناپلئون در جواب سؤال “برای پیشرفت یك جنگ و مبارزه چه چیز لازم است “ میگوید كه “پول، پول، پول”. لنین نیز میگوید “برای پیشبرد مبارزه پرولتاریا” رابطه سازمانی، رابطه سازمانی، رابطه سازمانی ». این موضوع تا این حد تنظیم شده است. حال آنكه یكی از مواردی كه كادرهایمان از آن گریزانند، رابطه سازمانی و رعایت چارچوبهای آن میباشد! انگار فرار از تعهدهای سازمان تبدیل به راهكاری بزرگ شده است. حال آنكه در شیوه عملكرد رهبری PKK این تماما وارونه و معكوس است؛ رابطه سازمانی راهكار است نه فرار از آن.
راهحلی كه من از لحاظ ایدئولوژیك، سیاسی و ملی به شیوه رابطه سازمانی طرح نمودم، اینك در كردستان تعیین كننده پیشرفتها بوده و اصلیترین فعالیتی است كه در بنیاد و اساس همه پیشرفتها قرار دارد. رابطه سازمانی، شیوه برخورد و فعالیت آن دسته از كادرهایی انقلابی كه به تناسب واقعیت ایدئولوژیك، سیاسی، ملی و اجتماعی شكل گرفتهاند، وضعیت كردستان را به سطح امروزین جنگ و مبارزه ارتقاء داده است. منظورم از سطح ایدئولوژیك در مراحل سازماندهی، خلق كادرهایی با دانش سوسیالیستی و منظورم از سطح سیاسی، گسترش ذهنیت كادرها و نیز منظورم از سطح ملی، قبولاندن چیستی معنای واقعیت ملی در قبال استثمار استبدادی موجود و همچنین منظورم از سطح دانش و آگاهی اجتماعی، دفاع از ارزشهای بنیادین دستاوردها و تلاش در آموزش كادر با آگاهسازی در قبال تأثیرات طبقات دیگر است. آگاهسازی كادرها در چارچوب این چهار مورد اساسی، رمز موفقیت من است. استعداد سازماندهی PKK ،خطمشی سازمانی و سازماندهی آن محصول آگاهسازی كادرها بر اساس ایدئولوژی سوسیالیستی، سیاست تاریخی و معاصر و نیز مسائل ملی و آموزش بر مبنای تفهیم حقیقت طبقاتی است و من به این كار حقیقت رهبری میگویم. من چنین كسی هستم و پیشرفتها اینچنین به دست می آیند.
اینك نگاهی نیز به وضعیت شما كادرها، كادرهای نصف و نیمه و یا كادرهای نابالغ بیاندازم. شما، خود را در جهت عكس این خصوصیات پرورش میدهید. اما چگونه؟ اینكه سطح ایدئولوژیك وجود دارد یا نه، اصلا به آن اعتنا نمیكنید. همچنین اینكه دانش سیاسی لازمه و قابلیت این كار وجود دارد و یا نه، این نیز اصلا برایتان اعتباری ندارد و نیز اینكه مسئله ملی به چه اندازه بایستی درك گردد و واقعیت اجتماعی ما به چه میزان در شخصیت شما معنا یابد،در فهم آن تلاش نمیكنید.. حال حتی موقعیت خود در این موضوعات بنیا دین را نیز نظاره نمیكنید و پس از آن نیز به اصطلاح به صفوف PKK پیوسته، در صفوف حزب مشاركت نموده و بدون اینكه آگاهیای داشته باشید، میگویید كه “این كار انجام پذیرد” و یا “این گونه قبول نمایند”. آری خطرناكترین نوع مشاركت كادر و مشاركت سازمانی این است.
حال آنكه مشاركتی این گونه به كلی با ماهیت مسئله در تضاد است. در اینجا اساسیترین خطای ما نیز این است كه بدون دقت به این مورد انسانها را در صفوف حزب قبول میكنیم. در این موارد گشودن در برروی افرادی فاقد زمینه پیشرفت و دادن اجازه مشاركت به آنان، حزبمان را متوجه ضرر و خسران نمود. در حالی كه فردی از طبقه خردهبرژوایی است، اما ما به زعم خود مشاركت وی را مشاركتی مطابق با اصول طبقه كارگری میانگاریم. فرد دیگر از اصول بنیادین مسائل ملی بیخبر و مانند فردی انكارگر است؛ فاقد دانش و عواطفی ملی است، ما تا آخر در را برروی وی نیز گشودهایم. در كنار این موارد از لحاظ سیاسی نیز بسیار عقب مانده بوده و از اینكه دولت چیست، دانش سیاسی چیست، پیشرفت پایههای تاریخی و روز چگونه حاصل شده نیز غافل است. علاوه بر این صفوف حزب را پر از افرادی نمودهایم كه در مورد ماهیت ایدئولوژی سوسیالیستی، شخصیت سوسیالیستی نیز دارای پیشرفتی جدی نمیباشند و معضلات این گونه ظاهر میگردد. بر این اساس ما نیز چه از لحاظ كمیت و چه از لحاظ كیفیت، رفته رفته در سطح قابل افزایشی خود را دچار مصیبت كردهایم.
شاید در اوان كار، انجام چنین چیزی ضرورت گریز ناپذیری بود. پرورش هیچ یك از شما در چارچوب كادرهای تمام عیار PKK براساس این تعاریف غیر ممكن بود. اما برخیها سالهاست كه حتی خود را برازنده محدودترین پیشرفت ندیدهاند، برخی از افراد به تمام و كمال خرده بورژوا میباشند؛ به این موضوع اینك با دهشت پیمیبرم. معالاسف سازمان ما با هجوم و یورش افرادی كه از لحاظ سیاسی پیشرفتی نداشته، با ایدئولوژی سوسیالیستی هیچ پیوندی نداشته، سطح فهم ملیشان بسیار عقب مانده و از تار و پودهای منطقهگرایی، عشیرهگرایی و خانوادهگرایی رهایی نیافتهاند، روبروست . چه بسا چنین افرادی كه با حیلههای دهاتی مأبانه و حیلهگریهای خردهبورژوازی محیط پیرامونشان را سازماندهی كردهاند. منظورم اینكه با حیلهبازهای ظریف خود پستهای اصلی و بویژه سلسله مراتب فرماندهی را اشغال كردهاند. اینچنین پیشرفت سازمان و تكوین ارتش را متوقف ساختهاند. امكانات دستیابی موفقیت غیر قابل تصور PKK را مانند یك اخلالگر اسراف مینمایند. با دهشت این مورد را مشاهده میكنم. چگونه این كار را در قبال مبارزه بیامانمان كه به قیمت خون این همه شهید حاصل شده، انجام میدهند؟
اساسا شما از داشتن حیاتی خردهبورژوای احساس مسرت مینمایید. بسیاری از شما روستایی الاصل هستید، از طیقات خرده بورژوازی شهری الاصل هستید و یا در موقعیت نازلتری قرار دارید. طبیعتا، اینكه از آموزش پرهیز نموده و یا باتوجه به اینكه از امكان آموزش نیز بسیار برخورداریم همچنان خود را بر سازمان تحمیل میكنید. پس از آن نیز خواهید گفت كه “حزب نجاتم دهد”. شما نه بسان یك منجی و یا كادری رهایی بخش بلكه همچون بار مضاعفی بر دوش حزب هستید كه میگویید “ده نفر مرا بردوش خود حمل نمایند”. در حالی كه یك كادر بایستی از همه لحاظ رهایی بخش باشد، نباید بگوید “من سنگ ته چاه می باشم، مرا از چاه بیرون آورید”. به موقعیت یك فرد بیمار ضعیفالنفس تنزل یافتهاند. آیا كسی در سازمان هست كه به این وضعیت مبتلا نشده باشد؟
اگر دقت كرده باشید، من این را بیشرمی بزرگ مینامم، اما چرا؟ زیرا شخصی كه در میان حزب تا این اندازه خود را به بار سنگین تبدیل میكند، مسلما بیشرم هم هست. چرا پیشرفت نمیكنید؟ اگر حرمت خودتان را نگه میدارید، پس چرا خود را بسان باری سنگین بر حزب تحمیل میكنید؟ اگر میخواهید مبارزه طبقاتی داشته باشید، این امر قواعدی دارد. در غیر این صورت بگویید كه “من بالفعل به نام مبارزه طبقاتی با مبارزه PKK نبرد میكنم و تابع قوانین سازمانی نمیگردم” و مطابق با آن رفتار میكنی. اینك شما ادعا دارید كه با PKK نمیجنگید، اما بسیاری از شما به راحتی میگویید كه “من تابع اصول سازمانی نمیگردم، روابط سازمانی را هیچ به حساب نمیآورم، از اینكه كمیته چیست، روابط فرماندهی و فرمانبری چیست، اقلیت و اكثریت چیست، مهمتر از همه چیز سیاست چگونه پراكتیكی میشود، از اینها چیزی نمیفهمم”. خیر، اینگونه نه پراكتیكی و نه هیچ تغییری حاصل نمیشود.
اما بنا به دلایل مختلفی خودمان را از روبرویی با این وضع در سطحی وسیع نجات میدهیم. حال اگر بگویم كه شما در قبال خطمشی طبقاتی و بویژه رهبر سازمانی آن در حال تهاجمی بسیار گستردهای هستید، شاید تعجب كنید، لیكن واقعیت شما این است. هم تحت عنوان حسن نیت و هم تحت عنوان وابستگی مریدانه، اینگونه رفتار میكنید. همانگونه كه قبلا نیز دلایل این امور را ذكر كرده بودم، از لحاظ ایدئولوژیك یا در موضوعات ملی، سیاسی و اجتماعی از دانش كمی برخوردارید، یا آگاهیتان بسیار ضعیف و حتی ضد و نقیض است. براستی آیا با نبود خطمشی خاصی میتوان به موفقیت دست یافت؟ تا به حال رفرمیستهای خردهبورژوا از سوی نیروهای غیر خودی بسیار مطرح شدند، اما آیا میدانید كه اینان ار شانس موفقیت برخوردارند یا نه؟ به سالهای گذشته نگاه كنیم، حتی آنان كه ادعای تجربه زیادی داشتند نیز میگویند كه “هیچ وقت به مبارزه مسلحانه نیاندیشیدیم و نخواهیم اندیشید” و نیز به آنان كه مسلح بودند نگاه كنیم، آیا از بكارگیری سلاح به غیر از خدمت به دشمن كاری از پیش بردند حتی بگذریم از اینكه نبود مسلحانه را قبول میكنند یا نه، آیا میتوانند هر نوعی از مبارزه سیاسی را با موفقیت اجرا نمایند؟ حتی گاهی فراتر از این، آیا خود را از وضعیت سازماندهی خانوادگی و قبیلهای خارج نمودند؟ در دوره چهل ساله اخیر، كردستان از هر لحاظ دوره سازماندهیهای سیاسی مدرن، ارزیابی میشود، آیا براستی تنها یك سازمان مطابق با این شرایط موجود داریم یا نه؟
پس براستی چرا چنین است؟ میتوانیم دلایل این امر را باردیگر چنین ارزیابی نماییم: چنین سازماندهیهایی قبل از هر چیز فاقد آموزش جدی ایدئولوژیكی میباشند. چنانكه از لحاظ سیاسی تا آخرین درجه عقبماندهاند، از روح همبستگی و تكوین ملی پرهیز مینمایند، و خود را از منطق خانوادهگرایی و طوایفی رها نمیسازند. مبادی تكوین ملی در چنین گرایشاتی كارگر نمیافتد. از سیاست و مثلا از دولت و دانش سیاسی دركی چندان عمیق ندارند، فهمشان نیز صرفا در چارچوب تنظیم و همكاری و خدمت به آن است. از لحاظ سیاسی این را نمیدانند كه به این و یا آن دولت پشت نبندید. حتی از كنار پدیدهای به نام سیاست نیز گذر نمیكنند. از لحاظ اجتماعی نیز خواه نا خواه نیمه فئودال و خردهبورژوا هستند، درك اینكه این، ساختار طبقاتی سوسیالیست باشد، ناممكن است. بویژه در واقعیت كردستان این نظر بسیار آشكار است. همچنین اینان نمیتوانند سازماندهی مدرنی را نیز ایجاد نمایند. بافقدان سازماندهی، عمل و پراكتیك نیز حاصل نمیشود؛ كما اینكه حال نیز وجود ندارد.
از دیگر سو به وضعیت حاكم بر PKK نگاه كنیم. بالاخص قبل از هر چیز در سطح بسیار بالایی به آگاهسازی ایدئولوژیك ـ سیاسی و بازتاب آن برسازماندهی اهمیت داده است. این كار مرحلهای تاریخی را تغییر داده است بایستی دقت نموده و به خوبی درك نماییم. عملیاتها، از عوامل توسعه PKK نمیباشند، درست برعكس آن، آنچه باعث گسترش این عملیاتها گردیده، خطمشی ایدئولوژیك، سیاسی، سازماندهی فعلی PKK و میزان گسترش این عوامل است. اگر واقعا این خطمشی كمی درست در عرصههای نظامی و عملیاتی بازتاب مییافت، اینك از پیروزیهای بزرگی بحث میشد. همچنین اگر به شیوهای صحیح به سایر عرصهها، نظیر عرصههای دیپلماسی، تبلیغاتی، فعالیتهای رسانهای، مطبوعاتی، فرهنگی، اقتصادی منعكس میگردید، آن هنگام كسب موفقیتهای بزرگ، به سهلترین كار تبدیل میشد. اساسا آنچه كه اینك در كردستان جریان دارد، نبرد خطمشیای سازمانی است. در اینجا یا نبرد خطمشی سازمانی PKK موفق شده و به پیروزی میرسد و یا اینكه این خطمشی رهبری سازمانی ناموفق شده و آن هنگام نیز هر چیز دوباره به گذشتهها و وضع قدیمی افول خواهد كرد.
همه این موارد به فكر بسیاری از رفقایمان خطور میكند و چنین میگویند “اگر من كمی با خصوصیات خرده بورژواییام بمانم چه خواهد شد؟” آری اگر هر كس چنین بگوید این به معنای فرار از سازماندهی و انكار آن بوده و نتیجتا در این میان چیزی به نام سازماندهی باقی نخواهد ماند. در همه رفتارهایتان شاهد چنین مواردی هستیم. میتوانید مانند شخصی خرده بورژوا تبلیغ نمایید و نیز مانند فردی خائن و جاسوس سیاست پردازی كنید. كما اینكه آنچه انجام میپذیرد این است و پیشرفتی امیدوار كننده از خود نشان نمیدهند. به هنگام ارزیابی و تحلیل تاریخ PKK به وضوح مشاهده میكنیم كه در روابط سیاسی هنوز از روابط مزدوری با دشمن به تمامی گذار ننموده است. دلیل اینكه آنانی كه به اروپا رفتهاند و یا آنانی كه به جنوب رفتهاند با زندگی اروپایی و تسلیمیت گونه جنوب همخوان شده و برخی دیگر نیز از شخصیتهای نا بالغ خرده بورژوایی، خانوادهگرایی، قبیلهگرایی، منطقهگرایی و سازشكارانه فراتر نرفتهاند نیز به این خاطر است. آری این حقیقت ماست.
پس باید گفت كه PKK دارای خط مشی بسیار جدی رهبری سازمانی و مبارزه بزرگ آن است؛ پیشا پیش این را خواهید شناخت.
به هر میزانی كه پیشرفت سطح ایدئولوژیك ـ سیاسی وجود داشته، به آن میزان رهبری سازمانی واقعیت دارد؛ به هر اندازه كه رهبری سازمانی ایجاد شود، به آن اندازه پیشرفت ایدئولوژیك ـ سیاسی حاصل میشود. این عوامل مانند گوشت و ناخن به هم وابستهاند. اگر فردی در سطحی عالی سازماندهی شده و سازماندهی نماید، در چنین حالتی میتوان گفت كه آن فرد خطمشی ایدئولوژیك ـ سیاسی حزب را درك نموده و بطور قسمی این خطمشی را پسندیده است. اگر شخصی از سازماندهی فرار نموده و به اصول مقرراتی سازمانی تن در ندهد، بدانید كه آن شخص یا از طبقه دیگری بوده و یا جاسوس عینی استعماری است و یا نادانی و نابخشودنی است. افرادی كه از سازماندهی گریزان هستند نیز نمونه خطرناكتر این انحراف میباشند.
شاید این كلمات برای شما مفهومی بسیار ساده تلقی شوند، اما باز هم تأكید می نمایم: امروز، توفیق در سازماندهی مساوی است با رسیدن به پیروزی. فردی سازمانپذیر به معنای فردی است كه در همه عرصهها و بویژه در عرصه نظامی مجری صحیحترین خطمشی فرماندهی، رهبری و رسیدن به نیرویش است. كسانی كه این عوامل را نپذیرند كسانی هستند كه PKK را با شكست مواجه ساخته و به دشمن بزرگترین خدمت را ارائه میدهند. كسانی كه از خطمشی رهبری سازماندهی گریز و به آن ضربه میزنند و نیز به جای آن مواضع دلخواه و شخصی خویش را اساس گرفتهاند، امروزه بزرگترین خطر را ایجاد میكنند. اگر به تاریخ حزب نگاه كنیم، شما نیز واقعیت ترسناك خویش را كمی دیگر خواهید فهمید و آن هنگام خواهید دید كه به چه چیزی و چگونه خدمت كردهاید و مهمتر از همه اینكه چگونه به حقایق نزدیك خواهید شد. چنانكه همیشه نیز گفتهام، بسیار جدی رفتار نمایید و بطور قطع تلاش نمایید كه درك كنید، اگر در مبارزهجویی خود مصرید، ضروریات این كار را در خود ایجاد نموده و با دل و جان پذیرایش باشید. زیرا چارهای بغیر از این ندارید.
اینك در حالی كه حزب را از نقطه شروع به این مرحله میرسانیم، بسیار خوب میدانم كه، هر كس در حرف آنچه صحیح است را قبول كرده است، یعنی میگویند “آنگونه شما خطمشی ایدئولوژیك و سیاسی را ترسیم نمایید، من نیز به تمام و كمال در مبارزه، عملیات و عملكرد خود اجرا خواهم كرد”. اساسا در این گونه موضوعات به ظاهر نقصی جدی نیز وجود ندارد، اما آن نوع از سازماندهی كه من خواستار آن هستم را نیز هیچ كس عملی نمیكند. حال یكی از مهمترین خصوصیات من، قابلیتم در پیشبرد سازماندهی خلق و سازماندهی عملكردها و تلاشها به گونه بسیار رادیكال است. من به همه میگویم كه آیا شما برای این كار حاضرید یا نه؟ همه میگویند: خیر. میتوان شتر را از خندق بپراند، اما نمیتوان كادرهایمان را به رعایت خطمشی رهبری سازمانی واداشت: گفته میشود كه “مرا در هر كاری به كار بگیر، اما تابع رهبری سازمانی و یا مقررات آن نكن”. همه مانند گریز از بیماری از این گریزانند. چرا چنین است؟ زیرا این كه من میخواهم از بزرگترین نوع انقلابیگری است بدان جهت. این را بیپرده بگویم كه، هر شخصی انقلابی كه تابع سازمانی باشد و مشاركتش در راستای تابعیت وی از خطمشی سازمانی باشد، نهتنها به اصلیترین حلقه همه پیشرفتها دست یافته بلكه به بهترین پیشرفتهای ایدئولوژیك ـ سیاسی و مكملترین معیارهای یك ارتش دست مییابد. بدیهی است كه سازماندهی ارتش حساسترین بخش سازماندهی است. در تاریخ حزب به خوبی میدانیم، آن دسته از كادرهایی كه كم و بیش از خطمشی سازمانی حزب و انضباط حزبی دفاع مینمایند، در جنگ نیز كادرهایی هستند كه بزرگترین دستاوردها را حاصل مینمایند.
بایستی تاریخ PKK را از این بُعد نیز آنالیز نماییم. این را به روشنی خواهیم دید كه آنانی كه به تمامی تابع و وابسته خطمشی ایدئولوژیك ـ سیاسی بوده و به خوبی مطیع اصول سازماندهی گشتهاند، در موفقیت PKK برای گذرا از مراحل تاریخی دارای نقش بودهاند. از همان ابتدا مشاركت عمومی بسیاری از انسانها در صفوف حزب صورت پذیرفت. نگاهی به مرحله میانی سالهای 1979-80 میافكنیم، عموما اینان میگفتند، “هر آنچه گفته میشود، صحیح است” و با لاف و گزاف آن را تكرار میكردند. اما هنگامی كه میگویم “زیر مسئولیت سازمانی شانه بگذارید” نیز تعداد كمی این را قبول میكردند و ما بقی از آن میگریختند. رفقایی نظیر حقی، مظلوم، كمال و خیری رفقای همكاری بودند كه مصمم به اجرای كارها در مجرای سازمانی بوده و برجستهترین و نتیجه بخشترین كارهای این مرحله را به انجام رساندند. به خوبی میدانم، همانگونه كه این رفقایمان در خطمشی ایدئولوژیك ـ سیاسی حزب توانا بودند، در عین حال رفقایی بودند كه به بهترین نحو و شكل ممكن تابع سازماندهی بودند. جایگاهشان در تاریخمان حقیقتا نیز با معنا است. حقیقتا بزرگترین مقاومتها را نیز آنان از خود نشان دادند. در اصل كادرهای هستهای PKK تا حدودی نیز از این رفقا شكل یافتند. حقی، مظلوم، كمال، خیری و دیگر كادرهای تأثیر گذار نظیر این رفقا، نیروی محرك و حامل آن مرحله میباشند، اما چرا؟ زیرا كه آنان با جان و دل و بدون هیچ اعتراضی بهشیوه صحیح سازماندهی پیوسته بودند.
آری، در این مرحله كسانی نیز بودند كه تابع سازمان نمیگشتند، اینها چه كسانی بودند؟ اینان عناصر نیمه فئودال و خردهبورژوا بودند. از همان وقت آنان خود را عیان ساخته بودند. سه ماهی حركت كردند و در ایستگاههای مشخصی، آخرین نیرو و توان خود را از دست داده و از مسیر خارج شدند. سازماندهی و بویژه انضباط برایشان عذاب آور بود، بدین خاطر از ادامه راه پرهیز كردند، واقعیت طبقاتی و برخوردهای ملیشان آنان را آن چنان واگذاشت.
قهرمانانهترین مقاومتها و مبارزه همیشگی و پیوسته را رفقایی انجام دادند كه بیش از همه به سازمانیابی PKK وابسته بودند. بعنوان مثال رفیق خیری با گفتن “نمیتوانیم از سازمان PKK منصرف شویم”، به اعتصاب دست زد. آنچه از طرف دشمن از آنان خواسته میشد. دوریشان از موجودیت سازمانی PKK بود. اگر آنان از PKK دور میگشتند، دشمنان هر نوع امكان زندگی شخصی را به آنان ارائه میكردند. حقیقتا بودند برخی اشخاص پرواكاتور كه به وضوح این را بیان میكردند. بعدها با آنان مبارزه نمودیم و هنوز هم مبارزه میكنیم. اینان از همان شروع كسانی بودند كه در زندانها و خارج از زندان تابع اصول سازمانی نمیگشتند. بزرگترین نبرد من نیز در قبال اینان انجام پذیرفت. بههنگام تحلیل اینگونه تیپهای مسئلهساز میبینم كه بیشترین چیزی كه آنان به بازی میگیرند، خطمشی سازمانی است و بیشترین چیزی كه انجام میدهند نیز عدم پیروی از سازمان است. در كوهها نیز اینچنین است. بعدها در پراكتیك به روشنی عیان شد كه، آنانی كه به مبادی سازمانی حزب تن در ندادند، بزرگترین خطرها را ایجاد نمودند، یعنی در حالی كه در هر عرصهای كه آنان پیرو سازمان بودند، خالقان جوهر و ماهیت و موقعیت میگشتند و سرباز زنندگان از سازمان نیز بزرگترین خسران و ضررها را آفریدند.