«از آن روزیكه نامت را شنیدهام و تو را شناختهام، احساس زندگی میكنم. میدانم كه چه كسی هستم و باید چگونه زندگی كنم. فكر و اندیشهی تو، مرا به من شناساند و یادم داد كه با معنا زندگی كنم. تو الفبای آزادی و رستگاری را به من آموختی. در مكتب تو هر اندازه رنج و مشقت هم تقبل كرده باشم، هرگز شك و تردید و احساس پشیمانی به دل راه ندادم، زیرا در آن معنا، نیروی اندیشه و قدرت انسان را دریافتم. اندك هم باشد این را درك نمودم كه هیچ چیزی غیرممكن نیست و انسان میتواند به هر آرمانی كه بخواهد، برسد. به شرطی كه در آرمان خود جدی بوده و به آن ایمان داشته باشد. همچنین به عنوان زن و هویت آزاد كورد، آزادی را آرمان خویش قرار داده و قلباﹰ بدان ایمان آوردم. برای همین هم آرزو داشتم لحظهای هم كه شده تو را از نزدیك ببینم و محكم در آغوشت بگیرم و نفسی راحت بكشم، بعد هم آنچه در دل دارم در مورد آزادی خود و زنان و خلق ستمدیدهام را با تو بازگو كنم. اما سال ۱۹۹۸ دشمنان با توطئهی پلید بینالمللی در داخل و خارج درصدد برآمدند میان من و تو و هزاران كسی كه همچون من دارای چنین احساس و امیدی بودند، فاصله بیندازند. اسارت شما در من تكانی به عزم آزادیام داد و امید و آرزوی دیدن شما را هرگز از دست ندادم. همیشه در تلاش بودم شما را احساس كنم. بههمین خاطر خیلی اوقات در درون خود با شما به گفتگو میپرداختم و احساس میكردم مانند صدا و انرژیای به اعماق وجودم نفوذ كرده و از آنها الهام میگرفتم. چند بار هم مهمان رؤیاهایم شدی و بسیار خوشحال شدم. حقیقتش را بخواهید نمیتوانم تماما احساسات و اندیشههایم را در مورد شما بر زبان آورم. لیكن از سال ۱۹۹۹ بهبعد مدام واقعیتی در مغزم صدا میدهد، آن هم این است كه بهبندكشاندن انسان بزرگی چون شما برای من قابل هضم نبود و همیشه میگفتم حق این انسان آن مكان نیست. بیگمان مسئول اسارت و انزوای رهبری یك خلق و راهنمای بزرگ بشریت را، تنها دولتهای حاكم و رسوای دنیا نمیبینم. به اندازهی دورویی و خیانت دولتهای حاكم و مستبد، ضعف و كاستیهای رفاقت خود و رفقایم را نیز مسئول میدانم. بههمین سبب در حضور شما و خلق و زنانی كه امید را به شما پیوند زدهاند، شرمسارم. امروز هم در ۱۵ فوریهی ۲۰۰۶ به هشتمین سال اسارت رهبری پای مینهیم. توطئهی بینالمللی بر امرالی و خلقهای كوردستان مرحلهای نوین و خطرناك را آغازیده است. میخواهند همهی رنج و مبارزات صلحطلبانه و دموكراتیك رهبری و خلق كورد را بر باد دهند و آشكارا بانگ تسلیمیت و دستبرداشتن از رهبری را برمیآورند. میخواهند ما را رام نموده و به ما بیاموزند كه بدون رهبری، یعنی بدون ایدئولوژی و بدون اراده زندگی كنیم. بههمین خاطر امروزه در هر چهار گوشهی جهان، خلق كورد بر ضد سیاست امحایی كه علیه رهبری صورت گرفته، اعتراض مینماید. من هم بهعنوان شاگرد شما در مقابل این حملهی ناروا میخواهم در ۱۵ فوریه در میان خلق خود بهعنوان یك زن پایبندیام را نسبت به شما تجدید نموده و جرقهای باشم برای شروع عملیات مقاومتآمیز خلقمان. با آتش بدن خود میخواهم هشداری به اندیشه و دل منجمد تمدن جامعهی طبقاتی داده و مانند بسیاری انسان دیگر در دادگاه تاریخ، شاهدی برای رسواساختن زورگویی و دروغگویی نظام عدالت و حقوق بشر غرب شوم.
رهبرم! عملیاتی كه انجام میدهم، اعتراض و عصیانی است در مقابل ناحقیهایی كه از جانب دولتهای مقتدر علیه شما و خلق و كورد روا داشته شده است. همزمان خودانتقادی رفاقت ضعیف و ناكافی است و در برابر تاریخ و خلقم، رهایی از احساس شرمساری و بیشرفی است. نشاندادن سطح ادعا و اعتقادم به این نكته است كه تا یك نفر هم زنده بماند، این فلسفه و خطمشی زندگی شما زنده میماند و پیروز میگردد. خیلیها میگویند و میپندارند در شخص شما میتوانند این ایدئولوژی را نابود ساخته و مانع شوند. اما من اهمیتی به آن پندارها نمیدهم و ادعایی بسیار پوچ است. زیرا از این پس شما در دل، اندیشه و در شاهرگ میلیونها انسان و بهویژه در قلب زنان جای گرفتهاید. شما سرمایهی تاریخ و جامعه شدید. همیشه وفاداری و صداقت زن را به ما آموختید. امروز بهرغم همهی كاستیها و ضعفهایمان میخواهم از خود انتقاد نموده و مصممبودنم را بر راه سوسیالیسم علمی و دموكراتیك و پارادایم نوین نشان بدهم و اندك هم كه باشد پیامی به واپسگرایی داخلی و یورشهای خارجی بدهم. همانند رفقای شهید، من هم میگویم ای كاش، ارزشمندتر از جانم چیز دیگری میداشتم تا در راه آزادی رهبر و خلق و زنان ستمدیده، فدا مینمودم. بعد از اسارت شما در سال ۱۹۹۹ همیشه میخواستم عملیاتی به انجام برسانم. اما بهدلیل اینكه شرایط نامساعد و اوضاع برای چنین چیزی مناسب نبود و خصوصاﹰ برای اینكه شما را ناراحت نكنم، دائماﹰ كوشیدم در زندگی، صداقت و پایبندیام به شما را نشان دهم. امروز هم میدانم كه ممكن است این عملیات را انتقاد نموده و تأیید نكنید. اما چه كنم رهبرم! بعضیها عاشق میشوند دست همدیگر را گرفته و فرار میكنند. خب، عاشقبودن من هم اینگونه است و قلبم بدون شما و بدون لبخند و تبسم كودكان سرزمینم آسوده نمیشود و آرام نمیگیرد. نتوانستم در مرحلهی چنین حساسی تصمیم خود را تا هشتمین سال اسارت و دوری شما به تأخیر بیندازم. بههمین خاطر عذر خویش را میطلبم. میخواهم بگویم كه بسیار امیدوار و خوشحالم، بهویژه هنگامی كه برای تعیین كمیتهی بازسازی PKK نام مرا بر زبان آوردی و جویای حال من شدی، احساس كردم بزرگترین پاداش را به من دادی و خیلی مفتخر شدم. مدام رهنمودهایتان برای انقلاب جنوب [کوردستان] كه بهعنوان انقلاب زن نام مینهادید، در من باعث افزایش روحیه و جهتگیری مبارزهام میشد. اكنون هم در این سكوت مرگباری كه در جنوب كوردستان حكمفرماست میخواهم مانند یك زن جنوب كوردستان، ناچیز هم كه باشد دین خود را ادا كرده و پاداش زحمات و خوبیهایتان را بدهم. از موفقیت این عملیات بسیار خشنود خواهم شد. در پایان درود، عشق و آرزوی دیدار خود را نثار شما، رهبر بیهمتا میكنم. به یاد داشته باشید، خیلی دلتنگ شما هستیم، دلتنگ شما هستیم.»
بخشی از نامهی شهید ویان جاف به رهبرآپو در روز دادن حكم سلول انفرادی به ایشان